♥♥♥ دلنوشته های سمیرا ♥♥♥

از בل نوشتـ ـہ هایمـــــ ساבه نگـــــذر بـ ـہ یاב בاشتـ ـہ باشـــــ این בل نوشتـ ـہ ها را یکـــــ« בل »نوشتـ ـہ

♥♥♥ دلنوشته های سمیرا ♥♥♥

از בل نوشتـ ـہ هایمـــــ ساבه نگـــــذر بـ ـہ یاב בاشتـ ـہ باشـــــ این בل نوشتـ ـہ ها را یکـــــ« בل »نوشتـ ـہ

بـﮧ مــَטּ نـَخـنـב ..

چـــرآ نــگآه مـے کـُنــے ؟

تنــهــآ نـَבیـבه اے ؟

بـﮧ مــَטּ نـَخـنـב ..

مــטּ هَـمـ روزگـآرے

عـَزیــز בلــ کــَســـے بـــوבمــ


من همونی ام که

من همونی ام که برای موندنت، ضجه زدم، التماس کردم و
تـــــــــــــــــــو
خیلی راحت
.
.
.
راهتو کشیدی و رفتی و گفتی: "آرامشت تو دنیا برام مهمترین و با ارزشترینه، پس میرم؛ حیف که ..."

برای همیشه داشتنت،نماز آیات میخوانم، ماه من....


سلـــــــامــــــــــــــــــــ

سلام دوست جونیامـــــــــ ــــــــــ

من اومدمــــــــ ــــــــــ

چه طورین؟

هومــــــــ ــــــــــ؟

خوبیـــــ ـــــــــــ؟

سمیرا هم خوبه امتحان پایان ترمم شروع شده دارم مث چی میخونم

ببخشید اگه دیر به دیر میام پست میذارم اما به همتون سر میزنم........

راستی قابل توجه آقاپسلای محترم........مرسی که باهام همدردی میکنید اما اینو بگم که من تنها نیستم و خدا جونمو دارم.......

لطفا pm خصوصی نذارین

ببخشید عصبانی شدم

و از این وضعم خیلیم راضیم.......اوهومــــــ ــــــــ

سمیرا


مرور

چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد می شوم.
تنـــم نلــرزد…..
بغضــم نگیــرد…..

انکار


غیرت دارم روی
خاطراتمان
برای هر کسی
تعریفشان نمی کنم
تو فقط مرد باش
... و
.
.
.
انکارشان نکن

خدایا

خدایا !

من تورا می خواهم

در میان همهمه ی تشویش ها

بارالها !

یاری ام ده ...

که خسته و ناتوان شده ام

پشتیبانی ام کن که تنهای تنها شده ام

دلواپسی هایم را به تو می سپارم

چرا که می دانم تنهاترین دلسپرده ای

دلبندت را تنها مگذار ... گم می شو

باور کن

هنوز هم میتوانیم مثل نگاه یک کودک، پاک باشیم
هنوز هم میتوانیم مانند یک سلام ،ساده باشیم
هنوز هم میتوانیم مثل یک پرنده ، آسمانی باشیم

کافیست چشمانت را ببندی و آرام خدا را صدا بزنی
... باور کن!

میبخشم

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند
با من
با دلم
با احساسم کردند
...
و مرا در دور دست خودم رها کردند
پروردگارا به من بیاموز
آهی نکشم
برای کسانیکه دلم را شکستند

سایه

از ظهر تا دم غروب طول کشید
 دشتی را شخم زدم تا دفنش کنم
 بد عادت شده بود
 جلوتر از من راه می رفت تا زودتر به تو برسد
 سایه ام را می گویم



 که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای ....

زخم

تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
 دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند .......

خستهـ ام...

و هیچـ کسـ نفهمید کهـ چهـ شدمـ...
 نهـ ماهـ بودمـ، نهـ خورشید...
 اما هیچـ دلیـ سراغـ مرا از آسمانـ تنهاییـ اشـ نگرفتـ
 گوییـ ابرها هیچـ اند
 و فقط ابرند و باید ببارند...
 و تنها باریدمـ...
 خستهـ ام...

تنهایی

میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!
 در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
 هوای سرد ,
 صدای موج
 انتظار انتظار انتظار
 ... ... به خودت می آیی ,
 یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
 نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
 نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
 اسم این تنهایی است

برگرد

شمعی روشن کردم
حوالی ِ همیــــن روزها،
که زودتـــــر بیایــــی،
میگـــــویند؛
دعـــــایٍ دیوانــــگان هم،
مستــــجاب میشود...

دلتنگم

کارامروزم نیست که بغض می کنم به حرفهایی که نمی فهممشان!
لج میکنم باخاطره هایی که نمی خواهمشان!
ومی شکنم
زیربارنگاههایی که نمی شناسمشان!
تومی دانی٬
چرافاصله اینهمه دور و
گریه اینهمه فراوان و
خانه اینهمه سوت و کوراست؟
تو می دانی
چه شدراه دریا را گم کردیم؟
چه شدنفسهایمان بوی غربت گرفت؟
ازمن نپرس!!!
من سالهاست تنها چشمان تورا می خوانم.
بامن از دریا
ازباران
ازخواب خوش کبوتران مهاجر
بامن از هرآنچه در سینه داری سخن بگو.
من نیزخواهم گفت.
برایت ازدل بیقرار و
پای جامانده در راه و
خوابهای بی توکابوس و
هرآنچه در سینه دارم خواهم گفت.
خواهم گفت:
عطردریا که در کوچه می پیچد
می فهمم آمده ای.
واعتراف خواهم کرد:
چشمان تو اگر نبود
کافر می شدم به خدایی که سیاه را آفرید!

خدایا

غمگینی
می دانم!
چشم هایت را بسته ای
به آدمهایی فکر می کنی
که گرگها را تکه پاره می کنند
 و به بهشتی که تا ابد خالی خواهد بود
چرا دستهای ما را این قدر کوچک آفریده ای ؟
و هیچ گاه آیا فکر کرده ای
که این دلهای شیشه ای
با تلنگری
می شکند؟
پروردگارا !
چشمهایت را باز کن
غمگین نباش
شاید معجزه ای بشود
عصای موسی را کجا گذاشته ای ؟

هیچ

هیچ
 
اگر دری میان ما بود
می کوفتم
درهم می کوفتم

اگر میان ما دیوار بود
بالا می رفتم پایین می آمدم
فرو می ریختم

اگر کوه بود ، دریا بود
پا می گذاشتم
برنقشه ی جهان و
نقشه ای دیگر می کشیدم

اما میان ما هیچ نیست
هیچ

و تنها با هیچ
هیچ کاری نمی شود کرد

شهاب مقربین

غریبه

اهای
غریبه...!!! چمدان خاطراتت جا مانده....!

قصه

انگار از همان اول ؛
آخر قصه بود ...!
همان شبی که مــن ،
سر به هوای تو گم شدم ...!
و تـــ ـــو ؛
سر در هــــــوای دیگری رام

سکوت

ایـــــــــن روزهــا
خـــــــدای سکــــوت شـــده ام
تـاآرامـــش اهالی دنـیا
خــط خطی نشــــــــود

سکـــ ــــوت کـــن نازنین ؛
سکـــــ ـــــــوت . . .
این جماعت منگ؛ فـــریادت را
جــــز به سکــــ ــــوت
پاسخــــی نخـــــــواهند گفت. . .

ای مرد

با تو هستم اے مــرد !
زن ، که اعتماد کرد شکننده تر مے شود
پس حواست را بیشتر جمع کن

عادت کرده ام

عـادت کـرده ام
نـگـاه کنـم بـه آدم هایی که
از دور می آیـند
تـا آن زمان که ثـابت شونـد
" تــو " نـیستـند

سخته.............

دیــروز
تــازهـ فهمیــدمـ
در چهـ بلنــداییـ ، آشیــانهـ داشتمـ
وقتیــ از چشمهــایـتــ افتــادمـ
هنـوز دستـ و پای دلمـ درد میکنــد
چهـ سختــ استــ شکستنــ
امــآ هنــوز همـ
دوستتــ دارمـ...............

آتش بس

ایـن روزهـ ـا
همه به مـטּ دلتنگی هـدیه  میـدهنـد
آتش  بس  اعلـام  کنیـد
دارد  تـمامـ  میـشـود
دلـ ــم

مجسمه.........

بـیا آخرین شـاهکـارَت را بـبین

مـُجسمـه ای با چـِشمانـــے بـاز

خـیره به دور دسـت شـاید شَرق شـاید غَرب


مبهـوت یک شـِکست ، مغلوب یک اتِفاق

مصلوب یک عــِشق ، مفعول یک تاوان

خـُرده هایـَش را باد دارد میبـَرد

و او فقـط خاطراتـَش را مُحکم بَغل گـِرفته
 

بیـا آخرین شاهکارت را ببین مـُجسمه ای ساخـته ای به نـام " مـَن"‌ !


فال

سلام دوستای عزیزم :: :

یه فال تو یه سایتی دیدم خیلی جالب بود. این فالو خودم انجام دادم کاملا درسته و همینجور مونده بودم و تصمیم گرفتم بزارم رو وبلاگم واقعا برای من حقیقت داشت .....

لطفا فقط طبق دستورالعمل،عمل کنید و گرنه بعدا پشیمون میشین !

این فال به طرز شگفت آوری دقیقه. به شرطی که

تقلب نکنین!

در غیر این صورت نتیجه درست از آب در نمیاد و بعد آرزو می کنین که ای کاش

تقلب نمی کردم !

این فال ۳ دقیقه وقت شمارو میگیره..شمارو طوری شگفت زده میکنه که انگار

سر تون به طاق کوبیده شده !

ودر پایان حتما آرزوی شما بر آورده میشود !

که شرط این قضیه را در آخر خواهم گفت !

این متنو قسمت به قسمت انجام بدین و از خواندن این متن پشت سر هم

خودداری کنین !

تذکر : در هنگام نوشتن اسامی اطمینان حاصل کنین که این اشخاصو می شناسین

و از بکار بردن نامهای الکی خودداری کنین تا در آخر کار پشیمون نشین..

توجه این فال از سایت معتبر تاروت که نویسنده ی اون یکی از جادوگران

بزرگ است

کپی گرفته شده بدون هیچ دست کاری برای اطلاعات بیشتر از فال نام اهنگ های

خود را در تاروت با راهنمایی خودش بگذارید تا اطلاعات کاملی به شما دهید

ادامه فال ...

دستورالعمل : حالا یه کاغذ و قلم بردارین.

تذکر:هر مرحله را بدون نگاه کردن به مرحله بعدی انجام بدین !

1- قبل از هر کاری اعداد ۱ تا ۱۱ رو زیر هم،ستونی((ردیفی)) بنویسین.

۲- جلوی شماره ۱ و ۲ هر عددی را که دوست دارین بنویسین.

۳- جلوی شماره ۳ و ۷ اسم شخصی از جنس مخالف خودتونو بنویسین.

۴- نام اشخاصی که میشناسین ، چه دوست ،اعضای خانواده یا فامیل، جلوی

عددهای ۴ و ۵ و ۶ بنویسین.

۵- جلوی عددهای ۸ و ۹ و ۱۰ و ۱۱ نام چهار ترانه((آهنگ)) رو بنویسین ((جلوی هر

عدد یه ترانه))

و در آخر می تونید یک آرزو کنید

حالا نتیجه فال !

عددی رو که در ردیف ۲ نوشتین،مشخص کننده تعداد افرادیه که باید این فالو

به اونا معرفی کنین تا به آرزوی خودتون برسید !

شخصی که نامش در ردیف ۳ قید شده شخصیه که شما عاشقش هستین !

شخصی که نامش در ردیف ۷ قید شده،کسیه که شما دوستش دارین و

نمیخواین اونو از دست بدین اما با هم نمیسازین.

 شخص شماره ۴ شخصیه که شما بیش از همه به اون اهمیت میدین.

 شخص شماره ۵ شخصیه که شمارو بسیار خوب می شناسه.

 شخصی که در شماره ۶ اسمش قید شده،ستاره بخت(( ستاره خوش بختی ))

شماست.

 آهنگ قید شده در ردیف ۸ با شخص شماره ۳ تطبیق داره !

 آهنگ شماره ۹ ، آهنگی برای شخص شماره ۷ است !

 آهنگ شماره ۱۰ آهنگیه که بیش از همه افکار شمارا بازگو می کند !

 و بلاخره آهنگ شماره ۱۱ آهنگیه که می گوید ، شما درباره ی زندگی چه

احساسی دارید...

امیدوارم تو هم به آرزوت برسی :)

نگـــــــران نباش،


" حــــال مـــن خـــــوب اســت " بــزرگ شـــده ام ...


دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم!

آمـوختــه ام،


که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست "


آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . .


راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...


" حــــال مـــن خـــــــوب اســت " ...خــــــوبِ خــــوب........




تو

چقدر خوب است ...
که اینهمه آدم ..
همنام تو اند..!

حالا هرکسی، هر کجا ..
عزیز دلش را صدا کند !
من ناخواسته ..

به یاد " تو " می افتم

واسه همیشه برو......حتی از خاطرم برو

در خیالم پشت سرت آب ریختم

نه برای اینکه برگردی

تا پاک شود هرچه رد پای توست


از زندگی ام...


بارون

جای دوری نرفته ام ...

جای دوری نمی روم !

می روم

کمی باران را با دلم

یا دلم را با باران


یکی کنم...........


الان که این پستو میذارم..........واقعا داره بارون میاد


حال این روزای من

رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هر کس مرا می بیند
از دور می گوید :
این روزها انگار حال و هوای دیگری داری !
اما ، من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا ، همان نام
و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
 
این روزها تنها
حس میکنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم
گاهی
از تو چه پنهان
با سنگها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم
این روز ها گاهی
از روز و ماه و سال ، از تقویم
از روزنامه ها بی خبرم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر میشد بگویم
این روز ها گاهی خدا را هم

یک جور دیگر می پرستم...


اینه حال و روز من..........

 


زخم

مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم
اما تــــ ـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،
عمیـــــق تــــرینشان ،
عــــزیــــــــز تـــرینشان !

بعــد از تــــ ـــو آدم ها
تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان
به پای تـــــ ــــــو نــــــرسیــدند
به قلبــــــم نـــــــرسیدند


جا نگذارید

آدم‌ها
بـــوهایشان را با خـــودشان می‌آورند
جا می‌گذارند
و می‌روند

آدم‌ها می‌آیند و می رونــد
ولی توی خواب‌هایمان می‌مانند

آدم‌ها
وقتی می‌آیند
موسیقیشان را هــــم با خودشان می‌آورند
و وقتی می‌رونـــد
با خودشان نمی‌بـــرند

جا نگــــــــــذاریــد
هر چه می‌آوریــــد

را با خودتان ببــــــــــــــریــــد



او نخواست........!!!

هر جا که می بینم نوشته است :
خواستن توانستن است
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟


نیستی

نمیدانم رفتی یا فرار کردی…..
بعضی ها می روند تا فرار نکرده باشند،بعضی ها فرار می کنند تا نرفته باشند…..
ساده تر بگویم نیستی

شکسته م

سرراهت که میروی مراهم جمع کن بگذارپشت در…


بدجورشکسته م



مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟

مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد … چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد … پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد … دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت


love me

می خوابم...شاید رویای زیبای تو راببینم..
بیدار میشوم...شاید از رویا زیباتر هم باشد!..
می خندم...شاید غم دوری کمرنگ شود..
می گریم ...شاید بغض دلتنگی رهایم سازد..
می روم...شاید آخر جاده تو باشی.. 
می مانم...شاید زودتر از من،تو بیایی!..
می سوزم...شاید تقدیرمان جداییست..
می سازم...شاید صبر، تورا  به من برگرداند ..
می میرم...شاید عشقم را برای همیشه از دست داده ام..
زنده میشوم...شاید باهرتولدی عشق نیز متولد می شود..

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
  دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
 
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو 
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟
 
 *دوستت دارم* - همین ! – این راز پنهانی 
از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟  
 
عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من 
عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟


این عکسو خودم درست کردم.....عاشق متنشم



منو ببخش

منو ببخش...

منو ببخش خوب من...

اگه دائم از دلتنگیام حرف زدم ولی فراموش کردم بگم دوست داشتنت چقدر قلبمو آروم می کنه...

اگه گفتم اشکام مهمون همیشگی چشمام هستن ولی نگفتم روشنی دلمو از همین اشکا دارم...

اگه از درد دوری گفتم ولی یادم رفت بگم تحمل دوری به امید دیدار یار چقدر شیرینه ...

اگه از تنهاییام گلایه کردم ولی نگفتم تنهایی چقدر میتونه آدمو به خدا نزدیک کنه...

اگه از پاییز جدایی حرف زدم ولی نگفتم که گل عشقت قلبمو برای همیشه بهاری کرده...

اگه گفتم چرا دستامون از هم جداست ولی نگفتم پیوند دلامون جداشدنی نیست...

اگه گفتم از ندیدن چشای مهربونت بیقرارم ولی نگفتم تصویر زیبای تو در ذهنم بهم آرامش میده..

اگه ناله کردم که چرا هوای نفس هامون یکی نیست ولی شکر نکردم که هنوز هم به هوای هم نفس می کشیم..

اگه از تلخی و سختی و درد گفتم ولی نگفتم همین سختیاست که به زندگی ارزش میده...

خوب من

دوستت دارم

و محبت تو رو با تمام دنیا عوض نمی کنم

مهتاب

بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من، همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ی ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب، آیینه ی عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم

سفر از پیش تو، هرگز نتوانم

نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریست

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم، نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب های دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

 

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...




خسته ام

خسته ام می فهمید؟!

خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن
خسته از منحنی بودن و عشق
خسته از حس غریبانه این تنهایی
به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت
به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ
به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد
همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه
گفته ام: عاشق پروانه شدم !
واله و مست شدم از ضربان دل گل !
شمع را می فهمم !
کذب محض است
دروغ است
دروغ !

من چه می دانم از احساس پروانه شدن ؟!
من چه می دانم گل ، عشق را می فهمد ؟
یا فقط دلبری اش را بلد است ؟!
من چه می دانم شمع
واپسین لحظه ی مرگ حسرت زندگی اش پروانه است ؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن ؟!

به خدا من همه را لاف زدم !

من نمی دانم عشق ، رنگ سرخ است ؟! آبی ست ؟!
یا که مهتاب هر شب ، واقعاً مهتابی ست ؟!


خواستم صادق و عاشق باشم !
خواستم مست شقایق باشم !
خواستم غرق شوم در شط مهر و وفا
اما حیف
حس من کوچک بود
یا که شاید مغلوب
پیش زیبایی ها !
به خدا خسته شدم می شود قلب مرا عفو کنید؟!

و رهایم بکنید
تا دلم باز شود ؟!

خسته ام درک کنید

می روم زندگی ام را بکنم
می روم مثل شما،
پی احساس غریبم تا بازشاید عاشق بشوم...

♥♥♥دل♥♥♥



یکی بود یکی نبود

دلی بود که عاشق نبود

آبی بود ولی دریایی نبود

پرشور بود ولی بی تاب نبود

گرم بود ولی پرسوز نبود

تنها بود ولی منتظر نبود

غمگین بود ولی دلتنگ نبود

تا اینکه یه روز عشق اومد...

دل قصه ما

عاشق شد

دریایی شد

بی تاب شد

پرسوز شد

منتظر شد

دلتنگ شد

و این همه حال هر روز دل قصه ماست

قصه ما به سر رسید

دل قصه ما به دلدارش نرسید...



نمیدونم عنوانشو چی بذارمممممممممم

نه اسمش عشق است،نه علاقه،نه حتی عادت.

حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست

خانه ابری

در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام


کودکی

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که پــــدر تنها قهرمان بود عشــق ، تنـــها در آغوش مــادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود !!!


من خدا را دارم

من خدا را دارم........

کوله بارم بر پشت...

سفری بی همراه........

گم شدن تا ته تنهایی محض........

سازم با من گفت...

هرکجا لرزیدی....از سفر ترسیدی.......تو بگو از ته دل.......

من خدا رادارم

من و سازم چندیست که فقط با اوییم......


لیاقت

لیاقت....

این تو نیستی که مرا از یاد برده ای!

این منم که به یادم اجازه نمیدم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند...

صحبت از فراموشی نیست...

صحبت از لیاقت است ....!

هرگز نمی بخشمت

گمانم این بود که اگر به دستانت تکیه کنم پشتم به کوه است

 
چه تصور ابلهانه ای،باورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم
 
میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است.....باورم نمیشد
 
اما دیگر برایم باور شد
 
که بهترین آدمها میتوانند بدترین شوند
 
و تو که روزی بهترین بودی....ناگهان بدترین شدی....
 
چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟؟؟
 
سادگیم را ؟؟؟؟؟؟
 
اما بدان....سادگیم را ساده نگیر
 
باورت کردم....به خیال خامم که تو هم باورم کردی....
 
با تو دنیایی نقره ای ساختم
 
با تو نفس کشیدم....
 
به تو امید بستم.....
 
چه راحت شکستی و رفتی.....
 
چه بی خیال آتش زدی....این دل بی درمان را.....
 
چه دیر شناختمت،افسوس میخورم که چرا اینقدر بدبخت وساده بودم....
 
تو زلالیم را ندیدی، به بازیم گرفتی حداقل برای بار آخر منو به بدترین شکل بازی دادی.....
 
مرا،احساسم را به بازی گرفتی....
 
من بازیچه نیستم.....عروسک هم نیستم،تو به من دروغ گفتی....
 
دروغی بزرگ که منو دوست داشتی ....
 
 
هرگز نمی بخشمت

 

دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممممممممم عشق من


دارم از تو دور میشم.........داره تنها میشه قلبم.......

میدونم نبودن تو جونمو میگیره ... کم کم.........

چیزی از تنم نمونده بعد دل شکستن تو......

یه اتاق ساکت و سرد منو فکر رفتن تو..........

دوست دارمممممممممممممم.........دوست دارم هنوز عشق منی.........

میدونم منو از یاد میبری.......

بهونه نفس کشیدنم تویی...دوست دارم تو قلب من فقط تویییییییییی..............

دارم از یاد تو میرم........بی تو هرلحظه میمیرم......

ته زندگیم همین جاست..............

بدون اینو که میمیرم

میگم عاشق تو هستم ..............

بی تو آروم نمیگیرم

دوست دارمممممممممممممم.........دوست دارم هنوز عشق منی.........

میدونم منو از یاد میبری.......

بهونه نفس کشیدنم تویی...دوست دارم تو قلب من فقط تویییییییییی..............

دارم از یاد تو میرم........بی تو هرلحظه میمیرم....