♥♥♥ دلنوشته های سمیرا ♥♥♥

از בل نوشتـ ـہ هایمـــــ ساבه نگـــــذر بـ ـہ یاב בاشتـ ـہ باشـــــ این בل نوشتـ ـہ ها را یکـــــ« בل »نوشتـ ـہ

♥♥♥ دلنوشته های سمیرا ♥♥♥

از בل نوشتـ ـہ هایمـــــ ساבه نگـــــذر بـ ـہ یاב בاشتـ ـہ باشـــــ این בل نوشتـ ـہ ها را یکـــــ« בل »نوشتـ ـہ

خدایا !

خدایا ! همه از تو میخواهند بدهی ،
اما من از تو میخواهم بگیری
خستگی ، دلتنگی و غصه ها را

خدا

فراموش شده ترین حقیقت هستی !!!
صداش کن
صدا کردنش سواد و مدرک و پول و این چیزا نمی خواد
فقط یه دل شکسته می خواد
خدا

سوره

خدایا

جای سوره ای در قرآن خالیست که اینگونه آغاز گردد:قسم به روزی که قلبت را می شکنند و مرهمی جز خدایت نخواهی یافت...


از من چشم بر ندار

خداوند ای کسی که مرا می بینی
منم بنده گناهکارت در را باز کن
آری...آمده ام تا بگویم محتاجم...
محتاج نگاه زیبایت... از من چشم بر ندار.

آغوش

دلم آغوشی میخواهد که نه زن باشد و نه مرد

خدایا زمین نمی آیی؟


نردبان

  گاهی از نردبان بالا می رویم تا دستان خدا را بگیریم،
 غافل ازاینکه خدا همان پایین ایستاده و نردبان را گرفته است تا ما نیفتیم.

خدایا

                خدایا
                  من عشق به تو را هم از تو می خواهم
وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر کاری که مرا به تو نزدیک کند
               خدایا
           مرا راهی ده که فقط به در خانه ی تو توانم آمد
                دستی  که فقط در خانه تو توانم کوفت
من را چشمی ده که فقط گریان تو باشد وسینه ای که فقط سوزان تو
           به من نگاهی ده که جز رو ی تو نتوانم دید
              وگوشی که جز صدای تو نتواند شنید

خدایا

خدایا
،خودت را معشوق ترین من قرار ده و مرا عاشق ترین خویش
چشم جویبارعشق مرا به تماشای دریایت روشنی ده
 مبادا دل من اسیر کوی دیگری شود و
 پیشانی محبت من بر خاک دیگری بساید
                مرغ دلم که در دام توست            
مبادا که یاد آشیان دیگری کند

من تو هستم و تو من

گفتم:خدایا از همه دلگیرم...... گفت :حتی از من؟
گفتم خدایا دلم را ربود................ گفت:پیش از من؟
گفتم خدایا چقدر دوری....................... گفت:تو یا من؟
گفتم :خدایا تنهاترینم……….............…... گفت:پس من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم……................ گفت:از غیر از من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم..............................گفت:بیشتر از من؟
گفتم:خدایا اینقدر نگو من……............. گفت:من تو هستم و تو من...

انسانـــ ــ

چه موجود عجیبی است این انسان...!
وقتی صدایش می کنی،نمی شنود...
وقتی به دنبالش می روی، نمی بیند...
وقتی دوستش داری، به فکرت نیست...
اما..........
وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته...
وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای...
وقتی به فکرت هست که دیگر نیستی...

تیکهـــ کلامــ

هنوز هم دلتنگ میشوم ......برای حرف زدنت....
و برای تیکیه کلام هایت......که نمیدانستی .............
فقط کلام تو نبودند.....من هم به ان ها تیکه داده بودم....

مرد باش

انکه رفت.....به حرمت انچه که با خود برد حق برگشت ندارد

رفتنت مردانه نبود

حداقل مرد باش و برنگرد

باور

من با همه چیز کنار امده ام
جز باور جمله ی اخر تو که
گفتی چیزی بینمان نبوده!!!!

محکوم

من وتو از همان روز اول
محکوم به از دست دادن بودیم!
تو همان یک ذره احساسات را.....
و من...
تمام زندگی ام را!!!

دلتنگ میشوم

گاه دلتنگ میشوم....
دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها....
گوشه ای مینشینم و حسرت هارا میشمارم.....
صدای شکست ها و خنده ها را....
و وجدانم را محاکمه میکنم
من کدام قلب را شکستم؟؟؟
و کدام امید را نا امید کردم؟؟؟
کدام خواهش را نشینیدم و کدام احساس را له کردم؟؟؟؟
و به کدامین دلتنگی خندیدم که اینگونه دلتنگم!!

چقدر زود دیر میشود..

روزی میرسدکه بی تفاوتی هایت را
باجای خالیم حس کنی و.......
شاید در دلت بگویی:کاش اینجا بود.......
ان وقت است که میفهمی.....
چقدر زود دیر میشود..

خدایـــ ــا....

خدایـــ ــا....
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم ،
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم ،
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم ،
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم ،
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی...؟؟

دروغ

دروغ بــه خـوردمـان دادنـد دیـ ـروزی هـ ـا ..
امـ ـروز دلــی بـه دلــی راه نـدارد !
بغـ ـل کـن زانـویتــ ــ را " محکـ ـم " ؛
امشبــ ـــ را هــم بـا " بغـ ـض " بخوابـ ــــ ...

آثــار بــاستانـــی

نـِـگـــاهـ کـُـن . . .
مـــــــی بینـــــــــی . . .؟
ایــن ویــــرانــکـَــده ، آثــار بــاستانـــی نــیست . . .
مـَـنـَـــــــم...........!!


این روزهــــایم به تظاهــــــــ ر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیســــــ ت...
اما . . .
چه سخت می کاهــــــــ د از جانم این "نمایــــــــ ش"

تنـــــــــ ــــــــگ

لباس هایم که تنـــــــــ ــــــــگ می شد می بخشیدم به اینُ آن
ولی دل تنگــ ــــــــ ــــــ ــــم را
حالا چه کســــــ ـــــی می خواهد !!!!!!

رویــــــــ ـــــــا

میدانستـَـــــــــم رویــــــــ ـــــــا بود ...
مــَــن و تـــــُ ــــو !؟
بَعـــــــــید بـود آن هَمه خـــــ ـــــوشبختی !!
حَتـــی در تَــــ ـــصـور ِخُـدا هـم نبود !
حَق داشتــــ که بـرآورده نکرد !
دُعـاهــ ـــــ ــــ ــای من گُــناه بـودند !!

سرد

چقدر ســـــ ـــــرد است!
وقتــــــ ــــــــــ ــــــــــی...
می خواهمت و نیســــــــــ ــــــــــتی

لمس کن

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن

کابوس

یعنی میشود روزی برسد
که بیایی
مرا در آغوش بگیری....
بخواهم گله کنم
بگویی هیس
بگویی همه کابوس ها تموم شد
میخواهم امشب تا صبح دیووانه ات کنم

دلتنگ

ایــن روزهــ ـا در مـــن
حــااـتِ فــ ـوق الــعـ ـاده
اعـــــ ـــــلام شـــده اســـت
بـیـــش از حــد مـجــ ــــ ــــ ــــاز
دلـتـنـگـــ ـــ شــــده ام

صدایــــ ـــــــ ــــت

پسورد تمام چیزهایم
 شماره ی تــــــ ــــــو شده است
و من دائم شماره ی تو را میگیرم
بدون آنکه صدایــــ ـــــــ ــــت را بشنوم....

محال

خُدایا مَن مــــــــ ـــــــیدانَم
تُو هـَــ ــم میدانــی
کـه شُدَنــ ـــ ـــ ـــی نیست
حَتـی اَگر مُعجِزه کُنــ ـــــــی
باز هَم
او یِک آرِزوی ِمَحـــ ـــ ــــ  ـــــال اَست


قهــ ـــ ر

 کـاش مـی فـهـمیـدی .... قـــــ ــــهـر میـکنم تـا دسـتـم را
مـحـــــــ ـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی
بـمــــ ـــــان...
نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛
و آرام  بـگویـى: هـر طور راحــــــ ـتـى ... !

کاش ندیده بودمت

گـــ ــاهــــی...
دلم بــرای زمـــ ـانی...
کــه نمیشناختمت تنــــــ ــــــگ می شود...



 

دیــ ــگه دوســ ــت نــ ــ دارم

دیگه دوست ندارم برو با اون غریبه
برو که چشمای تو همیشه پر فریبه
دیگه ازت بریدم دیگه دوست ندارم
واسه گذشتن از تو دنبال راه چارم
دیگه نمیخوام حتی عشقمو پس بگیرم
دستای دیگرونو بعد تو دست بگیرم
دیگه دوست ندارم برو با اون غریبه
برو که چشمای تو همیشه پر فریبه
برو که خیلی خسته م دیگه دوست ندارم
دیگه نمیخوام حتی ببینمت یه بارم
دیگه نمیخوام عشقت تو خاطرم بمونه
یا که ازش بخونم تا که پیشم بمونه
نمیخوام حتی چشمام توی چشاش بیفته
دیگه واسم مهم نیس پشت سرم چی گفته
دیــ ــگه دوســ ــت نــ ــ دارم

بارون

داره بارون میاد....دلم منم گرفته

دست خودم نیس هروقت یارون میاد اینطوری میشم


هوا هروقت که بارونیست

تو فکر من چراغونیست

پرم از خاطرات تو همونایی که میدونی

مگه یادم میره یک دم

تا هروقتی که من زنده ام

تو بانی یه مشت شعری

هم الان هم در آینده

دلم میخواد بیام پیشت

بذارم سر روی دوشت

بگم میمیرم از عشقت 

برم گم شم تو آغوشت

منو تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم

تو چشم هم نگاه کردیم

نگاه کردیم از عشق مردیم

من که این آهنگو خوبـــــــــــــ یادم مونده

هنوز این آهنگو گوش میدم دلم میگیره....دلم تنگ نمیشه هااااا

فقط 1حس بدی دارم....

دیگه دوست ندارم..........

تو راس میگی

امــــ ــشب میخوای بری بدون من
خیـــ ـــسه ...چشای نیمه جون من
حــــ ـرفام نمیشه باورت ....
چه کار کنم خدایا
راحـ ـت داری میری که بشکنم....
عشقم
بذار نگات کنم یکم ،شایـ ــد با هم بمونه دستای ما
به جون تو دیگه نفس نمونده واسه من
نرو تو هم دیگه دلم رو نشکن
 دلم جلو چشات داره میمیره
نگام نکن بذار دلم بمونه رو پاهاش
فقط یه ذره آخه مهربون باش
خداااااااااااا ببین چه جوری داره میره
آره...... تو راس میگی که بد شدم
آروم میگی که جون به لب شد
امشـــ ـــب
بمون اگه بری چیزی درست نمیشه
ساده نمیشه بی خبر بری عشقم
بگو نمیشه بگذری تو ازم
بگو کنارمی همیشه
توروخدا ببین چه حالیم
نگو که میری
دلم میخواد که دستمو بگیری
نرو بدون تو شکنجه میشم
پیشم بمون دیگه چیزی نمیگم آخریشه
کسی واسم شبیه تو نمیشه
بمون الهی من واست بمیرم

وقتی تو رفتی

وقتی تو رفتی
هیچ کس مرا نمیبیند
حتی دیگر
رهگذران این کوچه
سلامی هم نمیگویند
انگار منهم با تو رفته ام اما خبر ندارم ...

عمد یا سهو

خیاط خوبی ست خدا
اما
دل مرا، به عمد یا سهو،نمی دانم!!..
شاید بی هوا
تنگ به سینه ام کوک زد..

شــــــــبگردی

شــــــــبگردی می‌کنــــم
اما صدای نفــــــــــــس‌هایـــت را از پشــــــــت
هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی‌شـــــــــنوم
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم
شــــــــــهر در امن و امان اســـــــت
تنها خانه‌ی من اســت که در آتــــش می‌ســـــــــــــــــوزد

تو کجا,,,

تو کجا,,,
و من کجا,,,
ای عشق بی پایان من ,,,
تو در آن سو هستی,,,
و من در گوشه ای تاریک ,,,
به تو مینگرم ای سرچشمه روشنیها ,,,
و حسرت عشقی را میخورم که هست اما نیست,,,


غم هایم را بغل کن

امشب به مهمانی تو می آیم
نه چشمان فریبنده ات را میخواهم
و نه لبان خیس تبدارت را
مرا یک آغوش به وسعت دستانت کافی است
دلم گرفته ...

غم هایم را بغل کن

جاده

دنیا شانه خالی کرده است.. برای دیدنت به کدام آیه متوسل باید شد؟؟
این همه فاصله بس نبود؟
پس چرا جاده ها کوتاه نمی آیند....؟؟!!

فاصله

حالا،
فاصله، یعنی تکرار نبودن ها
فکر نکن عادت می کنم
هر شب نبودنت را.
در سلول هایم خط می کشم
تا بیایی و بدانی
دل یک پا دارد

اشک و لبخند

نگران اشک‌هایم نباش !
.
از لبخندم بترس
.
که معنایش اشک‌های فردای توست .......!!!

هنوز عاشقم

و من هنوز عاشقم ،
آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد ،
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و دست آخر همه را فراموش کنم

کهنه

خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر کــهنه کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت
...بنویس و برو...

" نــ "

همیشه از آمدن " نــ " بر سر کلمات می ترسیدم ،
نـداشتنِ تو ، نبودنِ تو ، نماندنِ تو
کاش این بار حداقل دلِ واژه برایم می سوخت
و خبری می داد از نـــرفتـــنِ تـــو .......!

بیخیالی

نیت کرده ام به " بی خیالی " ....
 تا " فراموشی " عادت ِ روزمرگی هایم شود !
 اما باز ، وقتی ، خیس ِ" خاطره ی ِ خیالت " می شوم
 ....بی شعورانه....
 " پرسه های بی خیالی " را ،
 ...به جرم ِ یادت ، دار می زنم!
 و دوباره وصله می شوی به سرم !
 با طعمی تلخ!!!
 تلخ مزه ای ِ تو ،روحم را می جود ...

 و تلخ مزه ای ام ، سکوتت را بالا نمی آورد

چرا

بـــاد آورده را بـــاد می بــرد ...
قبــول ...!
امــا تـــویی که بــا پــاهای خودت آمــده بودی ...
چـــرا...؟

من

خواستم بگویم که کیستم... دیدم
نگفتن بهتراست !!!...
چه سود آنکه با من نمی ماند ، همان بهتر که نشناسد
مرا... آنکس که می ماند ، خود ، خواهد شناخت

نگران نباش...

نگران نباش...
حال دلم خوب است
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست
نه از شیون های مداومش
به وقت خواستن تو
آرام
گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک میسپارد!!!

دلتنگی

گاه دلتنگ می شوم
دلتنگتر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
و می شمارم
صدای شکستن ها را
نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم
دلتنگم...


دروغ

میگم راضی ام به رضای خــــــدا
امـــــّــــا...
دروغ میگــــــم
تـــــــــو برگـــــــرد..