خیال دارم امشب را
بی خیالِ خیالت سر بر زمین بگذارم
خیال دارم امشب را
بی هوسِ دیدنِ چشم هایت بارانی شوم
خیال دارم امشب را
بی شوقِ پرواز بر آسمانِ دلت آرام گیرم
خیال دارم امشب را
بی خیالِ تو شوم
اگر این دل بگذارد !
آشنای دیروز
بببین !
دلباختگی ام را
مثال دیوانه ها
زل میزنم به هر عابری
به امید اینکه تو باشی
نیستی و می گذرند
اما نه غم ها !
می مانند
قسم خورده ی نیامدنت
سال هاست ...
قلم به دست
از تو نوشتم
از تو گفتم
شاید ببینی و بگذاری بگذرد
این روزگار به شادی بر من
اما با تو
تو که نباشی
شادی هم باشد
غم است انگار
دیگر به چه زبانی بگویم
تو را می خواهم
خدا هم خسته شد
از این آرزوی محال
صفحه ی سپید
حرف های نگفته
دلی در سینه
و چشمان منتظرِ من
همه می گویند تو نیستی
خسته نیستم
می مانم
برای آمدنت
ایوب خواهم شد
عشق من ...
غمگین مباش
تو را از خدا خواسته ام
گفته اند می دهد
هر آنچه از او بخواهی
یا این جا
یا دنیای دیگر
مرا چه غم
که سهمم وصلِ توست
چرا گریان؟
چرا غمگین؟
وقتی هر دم یادِ توست
که مرا بر زندگی چیره ساخته
خواهم ماند
برایِ تو
داشتنت ؛ مرا با تمام زنانگیم فرهادم ساخته
بر دلم قلم خواهد زد
این بار نامِ تو را
نباشی هم
بر دل افتاده ای ...
از تو دل گیرم
که نیستی و شب !
فریاد می کشد هر دم
حتی در روشنی خورشید ...
من ...
شبیه تکه ابری
گم کرده راه
باران نمی داند
پر از بغض
از تو دل گیرم و
بر تو دل تنگ
که نیستی و شب،
بر من،
شب مانده ست
روز نمی شود
دل گیرم از تو و
این بار دلتنگ تر از همیشه
روشنی ام توئی
روزم توئی و
زندگانی ام
بر من بتاب
بیا
حتی بُگذر بر من
دمی آرام گیرد این دل
که این بار ...
تنها دیدن توست
که آرامِ جانم خواهد بود
در همین حوالی هستند
کسانی که تا دیروز می گفتند بدون تو حتی نفس هم نمی توانم بکشم
و امروز در آغوش دیگری نفس نفس می زنند.
اشتبـــاه مــن ایـن بــود ....
هــر جــا رنــجیدم ، لبــخند زدمـ ....
فــکر کــردند درد نــدارد ، سنــگین تر زدنــد ضــربه هارا
مــ ــرا ببخــــش اگـــ ــر
به تــ ـو پیـــــله امـــ ،
قـــــ ــــدری . . .
قـــدری تحـــمل کن
پروانــــه میشوم . .
این روزهــــ ـ ــا
ریاضیمــ ــ خیلیــ ـ ـــ ضعیفــــ شده.....
دیگه نمی تونمـــ ــ آدم حسابتــ ــ کنمــ ــ .............!!!!
هیــــــــس ! …
ســـــــــاکت !.!.! … ...
آهستــــه بروید ! ..
آهستــــه بیایید .
اینجا وجــــــــــدان ها همه خـــــــــوابند …
وقتی برای بار اول دیدمت از حرف زدن با تو میترسیدمــــ
وقتی برای اولین بار با تو حرف زدم از اینکه دوست داشته باشم میترسیدمـــــــ
وقتی برای اولین بار احساس دوست داشتن تورو تجربه کردم
از اینکه عاشقت بشم میترسیدمــــــ
و وقتی که دوستت داشتم میترسیدمــــ که از دستت بدم
آره میترسیدم
خیلیم میترسیدم
از اینکه 1 روز بری......دیگه نباشی ......دیگه نداشته باشمت...
از اینکه حتی نگاهت واسه 1ثانیه مال 1کی دیگه بشه میترسیدمـــ
بهم میگفتی بیخودی حساس شدی
اما نه حساس نبودمــــــ ــــــ
از روز اول حتی نگاهت مال نبود......
بهتر که رفتی......
حداقل دیکه نمیترسم بمونی یا بریـــ ـــــــ
به درک که رفتیـــ ــــــ
خـــــ ــــــــ دایا
مرا به بزرگی چیز هایی که داده ای
آگاه و راضی کن
تا کوچکی چیز هایی که ندارم
آرامشم را به هم نریزد!
وقتی با کسی که دوسش داشتی بهم زدی،
به نفر بعدی که رسیدی،نگو رابطمون در حد چندتا مسیج بود!!!
مثل مرد وایسا بگو:
اون لعنتی عشقم بود
اون عوضی تموم زندگیم بود
دوسش داشتم
ولی لیاقت نداشت رفت..
موهای یک زن خلق نشده
برای پوشانده شدن
یا برای باز شدن در باد
یا جلب نظر
یا برای به دنبال کشیدن نگاه
موهای یک زن خلق شده
برای عشقش
که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود
دیوانه شود...
عطر مو های یک عشق فراموش شدنی نیست....
هر جای این سرزمینی
باش !
فقط هر روز خنده هایت را برایم پست کن !
قلب من برای تپیدن
نیاز به انگیزه دارد ...!
ساعتـــ هم مستــ ڪـرده
✘مثـــل مــטּ . . .✘
مانــــده استـــ روے وقتــــ قــــرارمـــاטּ!
فرامــــوش ڪــرده ڪــہ رفتــــہ اے
عجبـــ عالمیستــــ مستــے. . .!
مـــے گــویـ ـَند بــــآرآלּ ڪـﮧ مـ ـے بــآرَد
بــــوے خــــآکــ بُـــــلَند مــــــے شَــوَد....!!!
امــــــــ ـ ـ ــــــآ...
اینجـــــــآ وَقــــتـــے بآرآלּ مـــے بآرَد
بــــوے خــــــآطـ ـره هــ ـ ــــآ مــے آیـــَد...!!!
دستت را بیـــــاور ...
دَست بدهیـــــم به رسم کــودکی . . .
مـــردانه و زنـــانه اشـ را بی خیــــال . . .
قـــــرار است هــــوای هم را بی اجازه داشته باشیـــــــم ...!
در خواب منـــــــ..
دست دیگری رو نگیر..!!
حرمت نگه دار !! لعنتیــــــ..
در خواب هم خیانت میکنی؟؟؟
محتاج درک شدن نیستمـــــ..
فقط دردم می آید !!
خر فرض شومـــــ..!!
درد می آید..
هر چقدر ..
عطـــرت را عوض کنی !!
باز هم تنـــت ،
بوی کثیف خیـــانت را میدهد…
عزیز لعنـــتی ام…
بیچاره باران
خودش را وقف کسانی کرده بود که
عطر کوچه های باران خورده را
بیشتر از خودش
دوست می داشتند
کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد.کودکانه گریه کرد
شعر "قهر قهر تا روز قیامت "را سرود
آن قیامت که دمی پیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد؟!
کاش میشد بچگانه خنده کرد
خدایا ! همه از تو میخواهند بدهی ،
اما من از تو میخواهم بگیری
خستگی ، دلتنگی و غصه ها را
فراموش شده ترین حقیقت هستی !!!
صداش کن
صدا کردنش سواد و مدرک و پول و این چیزا نمی خواد
فقط یه دل شکسته می خواد
خدا
جای سوره ای در قرآن خالیست که اینگونه آغاز گردد:قسم به روزی که قلبت را می شکنند و مرهمی جز خدایت نخواهی یافت...
گاهی از نردبان بالا می رویم تا دستان خدا را بگیریم،
غافل ازاینکه خدا همان پایین ایستاده و نردبان را گرفته است تا ما نیفتیم.
خدایا
من عشق به تو را هم از تو می خواهم
وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر کاری که مرا به تو نزدیک کند
خدایا
مرا راهی ده که فقط به در خانه ی تو توانم آمد
دستی که فقط در خانه تو توانم کوفت
من را چشمی ده که فقط گریان تو باشد وسینه ای که فقط سوزان تو
به من نگاهی ده که جز رو ی تو نتوانم دید
وگوشی که جز صدای تو نتواند شنید
خدایا
،خودت را معشوق ترین من قرار ده و مرا عاشق ترین خویش
چشم جویبارعشق مرا به تماشای دریایت روشنی ده
مبادا دل من اسیر کوی دیگری شود و
پیشانی محبت من بر خاک دیگری بساید
مرغ دلم که در دام توست
مبادا که یاد آشیان دیگری کند
گفتم:خدایا از همه دلگیرم...... گفت :حتی از من؟
گفتم خدایا دلم را ربود................ گفت:پیش از من؟
گفتم خدایا چقدر دوری....................... گفت:تو یا من؟
گفتم :خدایا تنهاترینم……….............…... گفت:پس من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم……................ گفت:از غیر از من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم..............................گفت:بیشتر از من؟
گفتم:خدایا اینقدر نگو من……............. گفت:من تو هستم و تو من...
چه موجود عجیبی است این انسان...!
وقتی صدایش می کنی،نمی شنود...
وقتی به دنبالش می روی، نمی بیند...
وقتی دوستش داری، به فکرت نیست...
اما..........
وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته...
وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای...
وقتی به فکرت هست که دیگر نیستی...
هنوز هم دلتنگ میشوم ......برای حرف زدنت....
و برای تیکیه کلام هایت......که نمیدانستی .............
فقط کلام تو نبودند.....من هم به ان ها تیکه داده بودم....
انکه رفت.....به حرمت انچه که با خود برد حق برگشت ندارد
رفتنت مردانه نبود
حداقل مرد باش و برنگرد
من با همه چیز کنار امده ام
جز باور جمله ی اخر تو که
گفتی چیزی بینمان نبوده!!!!
من وتو از همان روز اول
محکوم به از دست دادن بودیم!
تو همان یک ذره احساسات را.....
و من...
تمام زندگی ام را!!!
گاه دلتنگ میشوم....
دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها....
گوشه ای مینشینم و حسرت هارا میشمارم.....
صدای شکست ها و خنده ها را....
و وجدانم را محاکمه میکنم
من کدام قلب را شکستم؟؟؟
و کدام امید را نا امید کردم؟؟؟
کدام خواهش را نشینیدم و کدام احساس را له کردم؟؟؟؟
و به کدامین دلتنگی خندیدم که اینگونه دلتنگم!!
روزی میرسدکه بی تفاوتی هایت را
باجای خالیم حس کنی و.......
شاید در دلت بگویی:کاش اینجا بود.......
ان وقت است که میفهمی.....
چقدر زود دیر میشود..
خدایـــ ــا....
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم ،
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم ،
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم ،
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم ،
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی...؟؟
دروغ بــه خـوردمـان دادنـد دیـ ـروزی هـ ـا ..
امـ ـروز دلــی بـه دلــی راه نـدارد !
بغـ ـل کـن زانـویتــ ــ را " محکـ ـم " ؛
امشبــ ـــ را هــم بـا " بغـ ـض " بخوابـ ــــ ...
نـِـگـــاهـ کـُـن . . .
مـــــــی بینـــــــــی . . .؟
ایــن ویــــرانــکـَــده ، آثــار بــاستانـــی نــیست . . .
مـَـنـَـــــــم...........!!
این روزهــــایم به تظاهــــــــ ر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیســــــ ت...
اما . . .
چه سخت می کاهــــــــ د از جانم این "نمایــــــــ ش"
لباس هایم که تنـــــــــ ــــــــگ می شد می بخشیدم به اینُ آن
ولی دل تنگــ ــــــــ ــــــ ــــم را
حالا چه کســــــ ـــــی می خواهد !!!!!!
میدانستـَـــــــــم رویــــــــ ـــــــا بود ...
مــَــن و تـــــُ ــــو !؟
بَعـــــــــید بـود آن هَمه خـــــ ـــــوشبختی !!
حَتـــی در تَــــ ـــصـور ِخُـدا هـم نبود !
حَق داشتــــ که بـرآورده نکرد !
دُعـاهــ ـــــ ــــ ــای من گُــناه بـودند !!
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن