-
خسته ام
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 15:31
خسته ام می فهمید؟! خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن خسته از منحنی بودن و عشق خسته از حس غریبانه این تنهایی به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه گفته ام: عاشق پروانه شدم ! واله و مست شدم از ضربان دل گل ! شمع...
-
♥♥♥دل♥♥♥
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 15:28
♥ یکی بود یکی نبود دلی بود که عاشق نبود آبی بود ولی دریایی نبود پرشور بود ولی بی تاب نبود گرم بود ولی پرسوز نبود تنها بود ولی منتظر نبود غمگین بود ولی دلتنگ نبود تا اینکه یه روز عشق اومد... دل قصه ما عاشق شد دریایی شد بی تاب شد پرسوز شد منتظر شد دلتنگ شد و این همه حال هر روز دل قصه ماست قصه ما به سر رسید دل قصه ما به...
-
نمیدونم عنوانشو چی بذارمممممممممم
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 12:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نه اسمش عشق است،نه علاقه،نه حتی عادت . حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست
-
خانه ابری
شنبه 13 خردادماه سال 1391 16:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ، در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ، همیشه دلتنگ توام
-
کودکی
جمعه 12 خردادماه سال 1391 13:55
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که پــــدر تنها قهرمان بود عشــق ، تنـــها در آغوش مــادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین ، شــانه های پـدر بــود بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازی هایم بـود و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود...
-
من خدا را دارم
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 14:04
من خدا را دارم........ کوله بارم بر پشت... سفری بی همراه........ گم شدن تا ته تنهایی محض........ سازم با من گفت... هرکجا لرزیدی....از سفر ترسیدی.......تو بگو از ته دل....... من خدا رادارم من و سازم چندیست که فقط با اوییم......
-
لیاقت
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 13:43
لیاقت.... این تو نیستی که مرا از یاد برده ای! این منم که به یادم اجازه نمیدم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند... صحبت از فراموشی نیست... صحبت از لیاقت است ....!
-
هرگز نمی بخشمت
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1391 23:29
گمانم این بود که اگر به دستانت تکیه کنم پشتم به کوه است چه تصور ابلهانه ای،باورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است.....باورم نمیشد اما دیگر برایم باور شد که بهترین آدمها میتوانند بدترین شوند و تو که روزی بهترین بودی....ناگهان بدترین شدی.... چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟؟؟ سادگیم...
-
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممممممممم عشق من
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 16:21
دارم از تو دور میشم.........داره تنها میشه قلبم....... میدونم نبودن تو جونمو میگیره ... کم کم......... چیزی از تنم نمونده بعد دل شکستن تو...... یه اتاق ساکت و سرد منو فکر رفتن تو.......... دوست دارمممممممممممممم.........دوست دارم هنوز عشق منی......... میدونم منو از یاد میبری....... بهونه نفس کشیدنم تویی...دوست دارم تو...