نگـــــــران نباش،
" حــــال مـــن خـــــوب اســت " بــزرگ شـــده ام ...
دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـــتنگی هـــایم گم شــوم!
آمـوختــه ام،
که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش" زندگیست "
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشـــود . . .
راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...
" حــــال مـــن خـــــــوب اســت " ...خــــــوبِ خــــوب........
چقدر خوب است ...
که اینهمه آدم ..
همنام تو اند..!
حالا هرکسی، هر کجا ..
عزیز دلش را صدا کند !
من ناخواسته ..
به یاد " تو " می افتم
تا پاک شود هرچه رد پای توست
جای دوری نرفته ام ...
جای دوری نمی روم !
می روم
کمی باران را با دلم
یا دلم را با باران
یکی کنم...........
الان که این پستو میذارم..........واقعا داره بارون میاد
یک جور دیگر می پرستم...
اینه حال و روز من..........
مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم
اما تــــ ـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،
عمیـــــق تــــرینشان ،
عــــزیــــــــز تـــرینشان !
بعــد از تــــ ـــو آدم ها
تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان
به پای تـــــ ــــــو نــــــرسیــدند
به قلبــــــم نـــــــرسیدند
را با خودتان ببــــــــــــــریــــد
هر جا که می
بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم
!
یعنی او نخواست که نشد ؟
نمیدانم رفتی یا فرار کردی…..
بعضی ها می روند تا فرار نکرده باشند،بعضی ها فرار می کنند تا نرفته باشند…..
ساده تر بگویم نیستی
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد … چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد … پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد … دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت
می خوابم...شاید رویای زیبای تو راببینم..
بیدار میشوم...شاید از رویا زیباتر هم باشد!..
می خندم...شاید غم دوری کمرنگ شود..
می گریم ...شاید بغض دلتنگی رهایم سازد..
می روم...شاید آخر جاده تو باشی..
می مانم...شاید زودتر از من،تو بیایی!..
می سوزم...شاید تقدیرمان جداییست..
می سازم...شاید صبر، تورا به من برگرداند ..
می میرم...شاید عشقم را برای همیشه از دست داده ام..
زنده میشوم...شاید باهرتولدی عشق نیز متولد می شود..
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟
*دوستت دارم* - همین ! – این راز پنهانی
از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟
عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من
عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟
این عکسو خودم درست کردم.....عاشق متنشم
خسته ام می فهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن
خسته از منحنی بودن و عشق
خسته از حس غریبانه این تنهایی
به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت
به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ
به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد
همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه
گفته ام: عاشق پروانه شدم !
واله و مست شدم از ضربان دل گل !
شمع را می فهمم !
کذب محض است
دروغ است
دروغ !
من چه می دانم از احساس پروانه شدن ؟!
من چه می دانم گل ، عشق را می فهمد ؟
یا فقط دلبری اش را بلد است ؟!
من چه می دانم شمع
واپسین لحظه ی مرگ حسرت زندگی اش پروانه است ؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن ؟!
به خدا من همه را لاف زدم !
من نمی دانم عشق ، رنگ سرخ است ؟! آبی ست ؟!
یا که مهتاب هر شب ، واقعاً مهتابی ست ؟!
خواستم صادق و عاشق باشم !
خواستم مست شقایق باشم !
خواستم غرق شوم در شط مهر و وفا
اما حیف
حس من کوچک بود
یا که شاید مغلوب
پیش زیبایی ها !
به خدا خسته شدم می شود قلب مرا عفو کنید؟!
و رهایم بکنید
تا دلم باز شود ؟!
خسته ام درک کنید
می روم زندگی ام را بکنم
می روم مثل شما،
پی احساس غریبم تا بازشاید عاشق بشوم...
نه اسمش عشق است،نه علاقه،نه حتی عادت.
حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش با تو نیست